سلاممی دونم یکم دیگه دیر به دیر می نویسماین ددلیلش بی میلی من نیست یکم سرم شلوغ شدهببخشید باباخلاصه وچکیده این چتد وقت را واست بگماین که شیرن تر شیرین تر داری می شه که نمی شه توصیف کرد تو این مدت یه مسافرت یزد رفتیم یه کیش تازه درک داری پیدا می کنی از مسافرتچند بار بردیمت کلاس مهدکودک عاشق مهدی نمی شه از اونجا برت گردوندهمش دنبال دوست می گردی هر بچه ای را میبینی میری پیشش میگی من متینا هستم سه سالم اسمت چیه اصولا بچه ها می زارند می رندراستی تولد سه سالگیت هم گذشت مامانت سنگ تمام گذاشت همه کارهاش را خودش کرد کیک خودش پخت حتی لباش تولدت را هم خودش دوخت خیلی عالی شد همه چیزعکس هاش را که ببینی می فهمی مامان چی کار کردهمامان راضی شده به فکر یه خواهر یا برادر برات باشیمبه همین خاط ما هنوز واکسن کرونا نزدیم الان همه دارند دوز سوم واکسن را می زنند ما هنوز دوز اول را هم نزدیمچند وقتی هست که شب ها قبل خواب من برات
قصه می گممن عاشق این کارم یعنی روز ها را سر می کنم تا شب بشه بری تو تخت من بیام واست قصه بگمقصه ما هم در مورد هر چیزی که اون روز اتفاق افتاده که می خوایم یاد بگیریم درستش چیه شخصیت ققصه دوران بچگی من میشهکلی با هم می خندیم از اون طرف هم مامان داد می زنه نخندید وقت خوابه خواب از سرش می پرهحسن ختام هم اینه که تو می گی بابا من یه قصه برات اماده کردم و با لحنی مسخره یه قصه تکراری را شروع می کنی به تعریف کردن که باز می زنیم زیر خندهخلاصه اینکه چقدر زندگی با تو خوبه دختر بابا اولین کلمات...
ما را در سایت اولین کلمات دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : matina1397 بازدید : 73 تاريخ : پنجشنبه 23 تير 1401 ساعت: 21:15